پارت هجده

زمان ارسال : ۳۱۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه

گویا دود به کندوی عسل افتاد که جمعیت همیشه گرسنه به تکاپو افتادند.

لحظه ای ترس بر همه جانم مستولی شد. دنبال راه فراری از این مخمصه گشتم. سرم را به اطراف چرخاندم تا در تاریکی پس کوچه ها پنهان شوم؛ اما هزاران دزد و قاتل در تاریکی منتظرم نشسته بودند.

با تمام قوا شروع به دویدن در خیابان نیمه تاریک کردم. جمعیت انگار دنبال گاوی زخمی در میدان گاو بازی افتاده بودند.

نفسهای

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    😘

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.