آلام به قلم ریحانه عابدی (یسنا)
پارت چهل و هشتم
زمان ارسال : ۱۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 19 دقیقه
برای علیرضا دیدن نگاه های تیام روی آلاء عادی نبود. برای هرکسی که تیام را می شناخت و نگاههای او را روی آلاء میدید،. این شیدایی موجزده در چشمانش، این ستایش خیمهزده در نگاهش، این احترام و تعصب توی رفتارش عادی نبود. او برای آلاء ،تیام دیگری می شد که هیچکس تا به حال ندیده بود. حتی علیرضایی که سالها دوست و رفیقش بود هم تا به امروز این حال و احوال را از او ندیده بود. میدانست تیام و آلاء راه در
سارا
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
اخی😥، کاش آدما باهم روراست بودن بنظرم از اول اگه ترسش رو به تیام میگفت این همه داستان درست نمیشد ، کاش زودتر بگه