آلام به قلم ریحانه عابدی (یسنا)
پارت بیست و هشتم
زمان ارسال : ۲۱۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 22 دقیقه
(آلاء)
نگاههای تیام حرف داشت. حرفی که من نه میتوانستم بشنوم و نه میخواستم که بشنوم. شاید هم تصور من اشتباه بود. تیام حواسش به همه بود. هیچکس را از قلم نمیانداخت و منم مثل تمام اطرافیانش...
مگر من چند بار نگاه عاشق و دلباخته روی خودم دیده بودم؟ حتی ازدواجم با محراب هم نه از سر عشق و عاشقی که به خاطر اصرارهای عمه بود. نه که محراب را دوست نداشتم. او را دوست داشتم اما به عنوان یک پسر
مریم گلی
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
چرا بعضی ها این قدر خودشونو بی ارزش میکنن که آدم حتی راضی به مرگشونه ،دقیقا مثل عمه آلا ،بجای مادرجون واقعا این باید بمیره تا یه عده از نیش زبانش در امان باشن ممنونم یسنا جان