پارت سی و پنجم

زمان ارسال : ۲۳۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 16 دقیقه

پدرش شیلنگی به دست داشت و درخت چنار کنار خانه را آب می‌داد. بوته‌ی یاس کنارش بوی خوشی را توی فضا پراکنده بود و پسر‌های مصطفی کنار پدربزرگشان ایستاده بودند. حاج حسین با دیدن معین سرش را بالا گرفت و گفت:

- خیر پیش معین! جایی می‌ری؟

معین ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.