پارت چهل :

لبخند تلخی زد:
_من اون شب و یادمه…مهمونی سالگرد موسسه و تولد حابیل…همسر مرحومتون…

نیش اشک چنان با سرعت به چشمانم هجوم اورد،که انگار خودم هم شوکه شدم…
یعنی بعد از تمام این سال ها، هنوز تنها شنیدن نام تو، میتوانست مرا بگریاند؟
_اون شب من برای اولین بار پیانو زدن میکائیل و دیدم،خارق العاده بود، شبیه کاراش و میشه فقط تو قطعه های اسطوره ها دید…

نگاهم را از پنج

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۸۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مرمر

    10

    خوبه

    ۳ هفته پیش
  • Mobina

    10

    من دیگه دارم نمیتونم 😭😭

    ۱ ماه پیش
  • Sarina

    00

    عالی

    ۲ ماه پیش
  • سمانه

    00

    عالی عالی عالیههههه

    ۳ ماه پیش
  • رقص پرده های تنهایی

    10

    عالی مثل همیشه

    ۴ ماه پیش
  • عاطفه

    10

    وایییییی میکاییل اومددد

    ۴ ماه پیش
  • فاطمه زهرا

    00

    چه دیالوگای قشنگی🥲🩷

    ۵ ماه پیش
  • الهه

    20

    دوست دارم بدونم چه جوری مرده خیلی کنجکاوم

    ۵ ماه پیش
  • Deniz

    20

    من بمیرم برا خزان و دلش که انقدر تحمل میکنه...خزان چی به سرش اومده واقعا

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.