طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت چهارده :
از اتاق مادرم که بیرون آمدم، صدای آقا از پایین میآمد. مشغول حرف زدن بود و چیزهایی دربارهی کشت و کار میگفت.
پاورچینپاورچین سراغ دخترها رفتم. گلناز انگار منتظرم باشم، لباس پوشیده از پنجره بیرون را تماشا میکرد. مرا که دید ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مریم گلی
00خیلی قشنگ بود ،ممنون نویسنده جان