طلایی تر از گندم به قلم آرزو رضایی انارستانی
پارت دوازده :
تن خستهام را از روی تخت بلند کردم. نسیم خنک صبحگاهی، از لای پنجرهی نیمهباز داخل میآمد و پردهی توری نرم تکان میخورد. صدای گنجشکهای شاد با آواز دور و نزدیک خروسها قاطی شده بود. بوی خوش نان تازه میآمد. کنار پنجره رفتم. سمت جنوب را که ن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00شاپورخان تموم کنه اونهم الان ممنون آروزخانم