قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت بیست و سوم :
بعد از شام خیالم راحت شده بود که یخ روابط دو خانواده شکسته شده است. همه داشتند مثل سابق میگفتند و میخندیدند جز خانمجان که تماممدت با اخم نشسته بود و فقط مواقعی که کسی مستقیم با او صحبت میکرد جوابی کوتاه میداد.
حشمت چای آورد و یک ظرف پر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ریحون بانو:)
00خیلی خیلی عالیههه و اینکه میشه یکم به زمان حالش هم بریم چون خیلی هیجان بالایی داشت و من بیشتر عاشق این قسمتم🥲❤