پارت بیست

زمان ارسال : ۱۷۰ روز پیش

نفسش را پوف کرد، دوباره ماشین را به حرکت درآورد و گفت:

- نمی‌دونستم.

- می‌دونستی.

به خیابان اصلی پیچید و کمی سرعتش را بیشتر کرد.

- تو از کِی این‌قدر به من بی‌اعتماد شدی که حرف بقیه برات حجته ولی هرچی می‌گم باور نمی‌کنی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید