قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۷۵ روز پیش
صدای گروهبان به گوش رسید.
- حیدرعلی، سه نفر رو وردار برید غار رو بگردید. بقیهتون با من بیاید. میریم طرف ایستگاه.
سریع دو گروه شدند و راه افتادند. وقتی کمی دور شدند زمزمه کردم:
- یه سریشون رفتن طرف ایستگاه. نمیتونیم سوار قط ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ابی
00عالی