قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت یازده
زمان ارسال : ۲۷۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
فصل سوم
چشم باز کردم و بلافاصله ماجراهای دیشب یادم افتاد. نور ملایمی اتاقک ته غار را پر کرده بود و نشان میداد صبح شده است. چشم چرخاندم و به جایی نگاه کردم که آن مرد قبلاً نشسته بود. علفها کنار دیوار غار بود ولی از او خبری نبود. لابد رفته بود ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ابی
00عالی