پارت پنجم

زمان ارسال : ۱۷۹ روز پیش

مقابلم چندک زد و دستور داد پاهایم را جفت کنم. مچ پاهایم را با آن علف محکم به هم بست و چند بار گره زد. آن طرف علف‌ها نشست و چراغ‌قوه را جلویش روی علف‌ها گذاشت، جوری که نورش به یکی از دیواره‌های غار می‌تابید.

- سرت رو بلند کن ببینم.

به ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید