پارت بیست و نهم :

تا خواستم برگردم سمت عقب صدای مردی میانسال یا شایدم پیر از پشت سرم گفت :
- اگه میخوای زندگی طولانی داشته باشی بهتره نگاهت به جلو باشه.

با این حرفش صاف سرجام ایستادم و تکون نخوردم.
این صدای سردار بود؟ ولی اونکه جَوون تر از این حرفا بود!

بدون اینکه سرمو تکون بدم به شایان نگاه کردم و آروم گفتم :
- این کیه؟

شایان بی توجه به سوال من کمی قامتش خم شد و از کنارم رد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۰۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Elena

    00

    شایان مظلوم🥲 صدای شایان باشیم😔😂

    ۱۰ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    هر ایرانی یک شایان 😞😂

    ۱۰ ماه پیش
  • آمینا

    00

    🤣😅😂

    ۱۰ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالیییی بود مرسی حانیا جون 😘😘

    ۱۰ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    قربونت😍

    ۱۰ ماه پیش
  • آمینا

    00

    وای شایان ، ضایع شدنش کم بود کتک هم خورد😅

    ۱۰ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    😂😂شایان مظلوم شایان تنها

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.