سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت صد و بیست و نهم
زمان ارسال : ۳۶ روز پیش
- تو فعلا اون تیکه استخونت و بچسب گاو اعظم نیاد بخورتت.
- صائب!
نگاه ناامید و متاسفی بهش انداختم.
- بیا بالا زود باش.
صائب بدون هیچ حرفی از نردبون بالا اومد.
محمد تا برگشت و دید صائب نیست رنگش مثل گچ سفید شد.
- تنهام گذاشتی نامرد؟
صائب با حرص گفت: بیا بالا خر بازی در نیار.
نگاه مرددی به استخون انداخت و بعد نگاهش رو روی ما سوق داد.
نیان زیر لبی زمزمه کرد: این پسر
زمان پارتگذاری رایگان : 1 روز در هفته یعنی روزهای (شنبه) تعداد 2 پارت به صورت خودکار رایگان میشود و میتوانید مطالعه کنید.
Maryam
00عالیه