حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۲۳۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
از شرایط پیش آمده عصبی بود و لحن پر افاده و متکبر نوشین به آن دامن زد: سانازم فقط قد کشیده وگرنه هنوز همون دختر بچۀ جیغ جیغوی سرتقه. تقی به توقی می خوره آماده ست بزنه زیر گریه.
حامی با آزاد کردن موهایش از بند کش مو، آبشان را چلاند. دوباره آن ها را بست و صریح گفت: درست مثل تو که عادت غیبت و قضاوتت فراموشت نشده.
پشت چشم نازک شدۀ نوشین حق به جانب بود: مگه غیره اینه؟
_ نه. کاملا درسته.