حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۱۸۴ روز پیش
دیگر ساناز کامل به عقب چرخیده بود و پشت به او کرده بود. همان زمان جسم سنگین و سرد و خیسی پشت پایش پرید و با صدای نحسش آواز خوانی کرد. ساناز جیغ بنفش سر داد. همۀ سرها در جهتش
چرخید. هراسیده به عقب جست و تنۀ محکمی به حامی زد.
حامی بی تعادل عقب رفت. پشت پای
خالی اش توی دلش را خالی کرد و خبر از استخر پر آب داد. بی اختیار و غریزی به کنترل خود چنگ به بازوی ساناز زد. دختر سست و بی تعادل تر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.