حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۱۸۰ روز پیش
از شرایط پیش آمده عصبی بود و لحن پر افاده و متکبر نوشین به آن دامن زد: سانازم فقط قد کشیده وگرنه هنوز همون دختر بچۀ جیغ جیغوی سرتقه. تقی به توقی می خوره آماده ست بزنه زیر گریه.
حامی با آزاد کردن موهایش از بند کش مو، آبشان را چلاند. دوباره آن ها را بست و صریح گفت: درست مثل تو که عادت غیبت و قضاوتت فراموشت نشده.
پشت چشم نازک شدۀ نوشین حق به جانب بود: مگه غیره اینه؟
_ نه. کاملا درسته.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.