فریه پینوکیو به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت بیست و هفتم :
صدای بحث کردنشان روی مغز ام دراز نشست میرفت .
چشم هایم را روی هم فشردم و نفسم را پف مانند بیرون فرستادم .
مادر ارشیا درخواست کرده بود که پسر اش و آلا با هم بیرون بروند تا کمی آشنایی دستشان بیاید .
اما بابا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نری
20رمانت عالیهههه 🧡🧡 ولی نمی دونم چرا هر لحظه استرس جداییشونو دارم😐😐😂😂