فریه پینوکیو به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت بیست و ششم :
صبح بعد از خواندن نماز دیگر خوابم نبرد .
چند روز پیش به احیا گفته بودم برایم کاموا بخرد تا ببافم .
دیگر میدانستم رسیدنم به یارم به معشوق ام همین زودی هاست .
به نیت او میخواستم شال گردن ببافم .
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Mah74
۲۸ ساله 20نویسنده ی عزیز خسته نباشی و عیدت مبارک...قلمت واقعاً عالیه آرزوی موفقیت دارم برات من رمان رو از سرشب شروع کردم به خوندن و انقدر عالی بود که ادامه دادم تا الان که ساعت سه شد و بلاخره پارت ۲۶ تموم شد