پارت صد و شصت :

بعدازظهر با صدرا تماس گرفته و خواسته بود ساعتی را خصوصی و مردانه صحبت کنند. دیشب که صدرا در آخر همه‌ی بالا پایین کردن‌هایش به این نتیجه رسیده بود که خود شهریار بهترین گزینه برای شروع است. با او تماس گرفته و برادرش را در جریان گذاشته بود. به جایش خواب را از چشمان او گرفته بود. تمام مدتی که از تصمیم و احساسش می‌گفت شهریار در سکوت گوش کرده بود و حالا وقت حساب پس دادن به برادر بزرگتری بود که

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یانا

    00

    صدرا خوب داره میره

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    این مرد دست بردار نیست.

    ۸ ماه پیش
  • یانا

    00

    عجب درایتی این شهریار

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    بی‌خود لقب جنتلمن دوست داشتنی رو نگرفته.🌺

    ۸ ماه پیش
  • یانا

    00

    صدرا داره بااعتمادبنفس خوبی میره

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    👌👌🥰🥰

    ۸ ماه پیش
  • یانا

    00

    پارت ۱۶۱ صدرا دا ره سریع پس خاله میشه

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    بلهههه😁🥰🥰🥰

    ۸ ماه پیش
  • یانا

    00

    صدرابااعتماد بنفس خوبی دازه جل میره

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺🌺

    ۸ ماه پیش
  • Zahra.s

    00

    امیدوارم صدرا همینطور ادامه بده

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    امیدوارم. وگرنه بهش دختر نمیدم😁🌺🌺🌺

    ۸ ماه پیش
  • سیتا

    00

    صدار داره تمام تلاشش رو به کار میگیره تا به آوا برسه

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🥰

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    30

    چه راه طولانی در پیش داره ممنون برای پارت زیباتون👏⚘

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    خوش بشینه به نگاهتون🥰🥰

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.