پارت صد و پنجاه و نهم

زمان ارسال : ۱۷۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه

- ریحانه جان! مادر و پدرت آدمای خوب و زحمت‌کشین. خودت بهتر از من میدونی چقدر برای خریدت جهیزیه‌ت به زحمت افتادن. با چه امید و آرزویی این اثاثیه رو برات خریدن.
شیر آب را می‌بندد و نگاه متعجبش را به من می‌دهد.
- چطور مگه آبجی؟
- چیز مهمی نیست. فقط خواستم بگم، اگه از حضور ما اینجا ناراحتی، مستقیم بگی بهتره. حیفه این ظرف‌های گرون قیمت رو اینطوری و با این حرص بشوری. یه وقت می‌شکنن.

1474
477,941 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یلدا

    ۳۳ ساله 00

    واقعا خسته نباشید میگم به خانم اصغری عزیز بابت رمان فوق حرفه ای.. تو هر پارت چند جمله ی قابل تامل وجود داره که در حیرتم چجوری به ذهنشون رسیده.. باید یه بار دیگه بخونم و این جملات را یادداشت کنم..احسنت

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ممنون عزیزدلم. به مهر خوندید دوست بزرگوار.🌺🌺🌺😊

    ۳ ماه پیش
  • یانا

    00

    عالیه عالی

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    عالی نگاه قشنگ شماست.🌺

    ۶ ماه پیش
  • یانا

    00

    عالیه اماتکلیف امیر حسین چی میشه

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    امیرحسین باید بپذیره که آوا عاشقش نیست. عاقل هم هست و حتما می‌پذیره.🥰

    ۶ ماه پیش
  • سیتا

    10

    خوب بود 🤩🤩

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰❤️

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    10

    👏👏👏⚘

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ❤️🥰🥰

    ۶ ماه پیش
  • اسرا

    10

    خیلی جالبه که آواوصدارزفتارشون عاقلانه ست البته آواایرادای داره فقط یه سوال الان صداراون عکس همسرقبلیش انداخت دوریاهنوزداره🤔ممنون خانمی

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    همسرش نبود. قرار نامزدی بینشون بود.🥰🥰

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید