تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۱۷۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
- ریحانه جان! مادر و پدرت آدمای خوب و زحمتکشین. خودت بهتر از من میدونی چقدر برای خریدت جهیزیهت به زحمت افتادن. با چه امید و آرزویی این اثاثیه رو برات خریدن.
شیر آب را میبندد و نگاه متعجبش را به من میدهد.
- چطور مگه آبجی؟
- چیز مهمی نیست. فقط خواستم بگم، اگه از حضور ما اینجا ناراحتی، مستقیم بگی بهتره. حیفه این ظرفهای گرون قیمت رو اینطوری و با این حرص بشوری. یه وقت میشکنن.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
ممنون عزیزدلم. به مهر خوندید دوست بزرگوار.🌺🌺🌺😊
۳ ماه پیشیانا
00عالیه عالی
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
عالی نگاه قشنگ شماست.🌺
۶ ماه پیشیانا
00عالیه اماتکلیف امیر حسین چی میشه
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
امیرحسین باید بپذیره که آوا عاشقش نیست. عاقل هم هست و حتما میپذیره.🥰
۶ ماه پیشسیتا
10خوب بود 🤩🤩
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰❤️
۶ ماه پیشAa
10👏👏👏⚘
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
❤️🥰🥰
۶ ماه پیشاسرا
10خیلی جالبه که آواوصدارزفتارشون عاقلانه ست البته آواایرادای داره فقط یه سوال الان صداراون عکس همسرقبلیش انداخت دوریاهنوزداره🤔ممنون خانمی
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
همسرش نبود. قرار نامزدی بینشون بود.🥰🥰
۶ ماه پیش
یلدا
۳۳ ساله 00واقعا خسته نباشید میگم به خانم اصغری عزیز بابت رمان فوق حرفه ای.. تو هر پارت چند جمله ی قابل تامل وجود داره که در حیرتم چجوری به ذهنشون رسیده.. باید یه بار دیگه بخونم و این جملات را یادداشت کنم..احسنت