پارت صد و پنجاه و هشتم :

- نوش جان. خانم فرخی نیستن امروز؟
صدای پر کردن کتری می‌آید. کمی بلندتر حرف می‌زند تا صدایش را واضح بشنوم.
- این روزا یکم سرش شلوغه. انگار اسباب‌کشی داره. هی مجبوره مرخصی بگیره.
نقاش امروز زودتر آمده و مشغول رنگ کردن دیوار پشت کتابخانه است. با شنیدن صدای من، در اتاق را باز کرده و با لهجه‌ی غلیظ کردی‌اش سلام می‌دهد. بر خلاف تذکر هر باره‌ام، با اصرار من را خانم مهندس صدا می‌زن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zahra.s

    10

    صدرا عاقله و کار بلد خدا کنه گند نخوره تو این احتیاط

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰این بار کسی هیجانی وارد رابطه نمی‌شه. بعیده تو ذوقشون بخوره

    ۹ ماه پیش
  • سیتا

    00

    حالا آوا هم اگه تو وضعیت پیشنهاد شراکت بده ممکن هست ریحانه بیشتر واکنش نشون بده

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    دقیقا. 🫥

    ۹ ماه پیش
  • Aa

    10

    👏👏👏⚘⚘⚘⚘

    ۹ ماه پیش
  • اسرا

    10

    صدراچقدرداره آرام آرام عشقش نشون اسم کوچک شریک شدن عالیه ممنون واقعا زیباست😘

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.