تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و پنجاه و هفتم :
نیم ساعتی بعد از رفتن آوا کارگران را هم راهی می‌کند و بدون خداحافظی از همایون از ساختمان بیرون می‌زند.
هنگام مشایعت آوا تا جلوی در دفتر از گذشت سریع زمان شاکی بود. اگر جا داشت این همراهی را تا خانه‌ی او ادامه می‌داد اما فعلا دست و بالش بسته بود و تنها توانسته بود تاکید کند که رسیدنش به خانه را به او اطلاع بدهد. آوا آنقدر خسته بود که نیم ساعت آخر سر پا چرت می‌زد و همین هم نگرانش می‌ک
مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
امیرحسین دوست داشتنی.و مظلوم.❤️❤️
۶ ماه پیشسیتا
00صدرا پشت در منتظر بود آوا بیاد
۹ ماه پیشسارای
۲۸ ساله 00دستت طلا عزیزم،عالی بود مثل همیشه
۹ ماه پیشZahra.s
10خیلی خوبه که صدرا یواش یواش داره پیش میره خوشم میاد که جدای احساس خودش به حس اعتماد وتردید آوا احترام میزاره دوست دارم آوا تفاوتای صدرا و سمیر و ببینه و حس کنه خداقوت عالی
۹ ماه پیشسارای
00یه جوری که اوا تعریف کرد منم دلم کیک خواستتتتت به به😂😂
۹ ماه پیشاسرا
10خوب آواخانم هم داره دل می بنده ممنون خانمی
۹ ماه پیشAa
00👏👏👏⚘
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🙏🏻🌺🌺🌺
۹ ماه پیش
لطفا صبر کنید...
اکرم
00دلم واسه امیرحسین سوخت،طفلی