تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و پنجاه و سوم :
امیرحسین بعد از شنیدن خبر جدایی من و بحثی که میانمان شکل گرفته بود، هلن را تحت فشار گذاشته و شرح ماوقع را از او گرفته بود. دیگر چیزی برای پنهان کردن نمانده نبود. هلن میگفت با فهمیدن جریان مینو، عصبانی شده و من را به بیفکری متهم کرده بود.
دو هفته بعد از بحثی که داشتیم من و هلن را به سفرهخانه دعوت کرده بود تا آشتی کنیم. هلن هم از جانب من این دعوت را پذیرفته بود. نمیتوانستم هلن را ش
مطالعهی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۶۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سیتا
00یعنی امیر حسین هنوز میخواد با آوا ازدواج کنه