پارت صد و پنجاه و سوم :

امیرحسین بعد از شنیدن خبر جدایی من و بحثی که میانمان شکل گرفته بود، هلن را تحت فشار گذاشته و شرح ماوقع را از او گرفته بود. دیگر چیزی برای پنهان کردن نمانده نبود. هلن می‌گفت با فهمیدن جریان مینو، عصبانی شده و من را به بی‌فکری متهم کرده بود.
دو هفته بعد از بحثی که داشتیم من و هلن را به سفره‌خانه‌ دعوت کرده بود تا آشتی کنیم. هلن هم از جانب من این دعوت را پذیرفته بود. نمی‌توانستم هلن را ش

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    یعنی امیر حسین هنوز میخواد با آوا ازدواج کنه

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    بله. هنوزم...🥰

    ۹ ماه پیش
  • مرجان

    10

    عالی بود

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید مهربان🥰

    ۹ ماه پیش
  • Aa

    30

    مثل همیشه عالی👏👏👏💐

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    عالی وجود گل شماست🌺

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.