پارت صد و چهل و هشتم :

تا عقربه‌ها روی دو بنشینند، حداقل صدبار نگاهش را به ساعت داده بود. نمی‌خواست زیاد از اتاق بیرون بیاید و این انتظار را به سالن کوچک دفترشان بکشاند تا همایون را حساس و شاخک‌های خانم فرخی را فعال کند. پشت میزش نشسته و در ظاهر مشغول مطالعه‌ی قوانین دادرسی کیفری بود؛ کاری که در هر وقت فراغت سراغش می‌رفت. گویی بندها و تبصره‌های مکتوب شده در این کتاب هرگز برایش تکراری نمی‌شد که هر بار با دق

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۷۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Sahar

    00

    ایشالله همایون و دوست اوا باهم اشنا بشن تا همایون وقت نکنه دنبال ایراد بگرده😂

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😅😅😅

    ۹ ماه پیش
  • اسرا

    30

    ممنون عالیه 😘

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشی عزیزم.

    ۹ ماه پیش
  • Aa

    30

    👏👏👏🙏🌺

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😊😊😊😊🌺

    ۹ ماه پیش
  • رزا

    30

    فاطمه جون عالی مثل همیشه 🙏❤❤

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    عالی نگاه قشنگ شماست.🥰🥰🥰🥰

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.