پارت صد و چهل و هفتم :

از این تذکر ناگهانی‌اش طوری جا می‌خورم که برای لحظه‌ای رشته‌ی کلام از دستم در می‌رود. گوشی را جلوی صورتم می‌آورم و نگاهی به صفحه می‌اندازم و دوباره کنار گوشم می‌برمش. روی مبل می‌نشینم و زیر لب چشمی می‌گویم که بعید می‌دانم صدایش به گوش او رسیده باشد. چند ثانیه طول می‌کشد تا دوباره یادم بیفتد چه می‌خواستم بگویم.
- بله... عرض می‌کردم... امممم... من یه مدتیه استعفا دادم از شرکت. احت

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۷۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Sahar

    00

    مرسی از نویسنده ی عزیز انشالله زود تر اینا ازدواج کنند😂🤲🏻

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🤗🤗 عروسی و جشن و لی‌لی لی‌لی 🌺

    ۹ ماه پیش
  • zahra

    00

    امیدوارم صدرا فقط جذب زیبایی ظاهری آوا نشده باشه.

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    بعیده. چون صدرا با سمیر خیلی فرق داره. سطحی نگر نیست که با یک بار دیدن تصمیم به ازدواج گرفت. صدرا معیارهای خاص خودشو داره.

    ۹ ماه پیش
  • Aa

    00

    عالی بود آفرین به نظم کاریش⚘

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    برقرار باشید🥰🌺

    ۹ ماه پیش
  • فائزه سادات

    ۲۹ ساله 00

    سلام، من رمان های بسیاری خوندم ،رمان شما جزو رمان هایست ک قلم بسیار زیبایی دارد ،مخصوصا ک ب جزییات رمان بسیار دقت شده ،امیدوارم همیشه موفق باشید ،و ما رمان های بیشتری ازقلم شما بخونیم ،سپاس فراوان

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سلام دوست عزیز. محبت دارین.🌺 دو اثر جدیدترمون به زودی در قالب کتاب ارائه میشه. آخرین رمان هم در تلگرام در حال پارتگذاریه.🥰🥰🥰

    ۹ ماه پیش
  • فائزه

    ۲۹ ساله 00

    سلام ، من رمان های زیادی خوندم ، رمان شما جزو رمان هایست ک قلم بسیار زیبایی دارد،در نوشتن رمان شما جزییات خیلی خوب بیان میکنید ،انشالله همیشه موفق باشید

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.