تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و چهل و سوم :
چرا آخر هر راه و هر صحبتی به اینجا ختم میشد؟ تا کی؟ ظاهرا تا زمانی که همهی دنیا بفهمند چه شده است این سوالها ادامه خواهند یافت. هلن با دست "خاک بر سرت"ی نثار گوشی میکند.
- این از اولم شاش داشت. دنبالش کردن. هم سن منهها، داره بابا میشه اونوقت.
بیحرف نگاهم را به هلن میدوزم شاید در جواب دادن کمکم کند. حرف نگاهم را میخواند و با پوفی کلافه میگوید:
- راستش رو بگو خودتو خل
مطالعهی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۷۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
میاد میاد. پسرمون فقط یه کم محتاطه😉🌺
۹ ماه پیشسارای
10عالی بود چند پارت خوندم پشت سرهم،دستت طلا😘ما مردم چرا اینجوری هستیم تا یکی طلاق میگیره مقصرزنهĵ هست و ازش فاصله میگیریم
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
متاسفانه زمینهی ذهنی خوبی نداریم. شاید یه دلیلش عدم استقلال خانما باشه که هم باعث ضعفشون بعد از جداییه و هم باعث سوتفاهم برای بقیه.
۹ ماه پیشAa
10👏👏👌💐⚘
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🙏🏻🌺🌺
۹ ماه پیشعبدی
20رمان تون رو خیلی دوست دارم،ممنونم از قلم بسیار زیباتون
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
زنده باشید عزیزم.🥰
۹ ماه پیشاسرا
10عالیه 😘
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
عالی نگاه زیبای شماست.🌺
۹ ماه پیشدلنیا
10قلمت پایدار
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
پاینده باشید دوست عزیز.🌺
۹ ماه پیشفاطمه
20ممنون که هر شب برامون پارت میذاری 🌷🌷
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
ممنون که همراهی میکنید🥰
۹ ماه پیش
سیتا
10ای بابا صدار زودتر بیا آوا رو با خودت ببر دیگه 😁😁