تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و سی و نهم
زمان ارسال : ۱۹۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
- شناختید منو؟ آوام. دوست سپیده جان.
تا میشناسدم، با لبخندی وسیع سریع دستانش را باز میکند و مرا بغل میکند.
- الهی قربونت برم. خوش اومدی آوا جون. ببخش تو رو خدا. از صبح انقدر اینور اونور رفتم و استرس کشیدم، عقلم از کار افتاده.
- دور از جونتون. ایشالا که دختر گلتون عاقبت بخیر بشه. شما هم سایهتون بالای سرشون باشه که خوشبختیشون رو ببینید.
- من فدات بشم. خوش اومدی عزیزم. دس
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
😊😊🌺
۳ ماه پیشسیتا
00صدار پیش خودش اطراف کرد که آوا رو دوست داره
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
بزن دست قشنگه رو...🤗🤗🌺🌺
۶ ماه پیشاسرا
00صدراکه چندسال خانواده اش منتظرازدواجش به ازدواج باآوا راضی میشه
۶ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
باید منتظر موند و دید.🥰🥰
۶ ماه پیشAa
10پس ی عروسی دیگه در پیش داریم ممنون برای قلم زیباتون🙏⚘⚘⚘
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
بله🤗🤗
۶ ماه پیشدلنیا
10بیصبرانه منتظر پارت بعدی هستم😍
۷ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🤗🤗
۶ ماه پیش
ناشناس
00عالیه به جای جالب رسید