پارت صد و سی و هشتم

زمان ارسال : ۱۹۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

حق با آذین بود؛ هیچ مدل مویی برای این لباس مناسب‌تر از موهای لخت نبود. پرنیان که به تازگی در حال آموزش آرایشگری بود، جلوی موهایم را مثل تل بافته بود. پشت موهایم را هم بدون هیچ گیره و بستی آزادانه رها کرده بودم. با جمع کردن موها از صورتم، ریشه‌ی سیاهشان بیشتر به چشم می‌آمد و داشتم می‌شدم همان آوایی که دلتنگش بودم. صورتم بازتر شده بود و لاغری بیش از حدش کمتر به چشم می‌آمد. فقط خدا می‌دانس

1474
477,424 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • عالی

    00

    عالی

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید.🌺

    ۶ ماه پیش
  • AR

    00

    عالی👏

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سپاسگزارم.🙏🏻🌺

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    10

    بسیار عالی ممنون👏👏👏⚘

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید.🥰

    ۶ ماه پیش
  • اسرا

    20

    حالاکارچکارکنه باامیرحسین هلن میره یانه عالیه ممنون 😘

    ۷ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    به نظرتون میشه؟ همراهمون باشید.🥰🥰

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید