تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و سی و هفتم :
لبخند معنیداری میزند و راحتتر به پشتی صندلی تکیه میدهد.
- مدارکت رو دیدم عزیزم. فهمیدنش برای من کار سختی نبود... پس مرخصیهایی که میگرفتی برای دادگاه و این حرفا بود؟
با وقاحت تمام حدسم را تایید میکند. وقتی میگوید "عزیزم" دلم میخواهد روی صورتش و آن لبخند مضحکش بالا بیاورم. نفسهایم تند شده و صدایم از خشم به لرزه افتاده است.
- شما مدارک همهی کارمنداتون رو با این دق
مطالعهی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۸۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
❤️🌺❤️
۶ ماه پیشفرزانه
۳۱ ساله 00سلام سال نو مبارک ممنون از رمان خوبت امیدوارم پایانش خوب باشه
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
سلام عزیزم. تا پایان ما رو همراهی کنید.🥰🥰
۹ ماه پیشنورا
00از صبح شروع به خوندن رمان کردم، ظرایف زیادی رو در داستان پردازی رعایت کردید که در بقیه رمان های اینجا، معمولا نیست. لذت بردم واقعاً
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
به مهر خوندید دوست بزرگوار.🥰🙏🏻
۹ ماه پیشسیتا
00واقعا خیلی بی انصافی هست این رفتار یه طلاق گرفته چرا همه باهاش اینطوری رفتار می کنند
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
متاسفانه بعضی محیطها برای زنانی با شرایط آوا زود ناامن میشه.
۹ ماه پیشAa
10درد زنان مطلقه واگه بچه باشه این درد چند برابره به جای درک وکمک 🤔ممنون برای رمان زیباتون👏⚘
۹ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
برقرار باشید🌺🌺🥰
۹ ماه پیش
ناشناس
00عالی