پارت صد و سی و هفتم :

لبخند معنی‌داری می‌زند و راحت‌تر به پشتی صندلی تکیه می‌دهد.
- مدارکت رو دیدم عزیزم. فهمیدنش برای من کار سختی نبود... پس مرخصی‌هایی که می‌گرفتی برای دادگاه و این حرفا بود؟
با وقاحت تمام حدسم را تایید می‌کند. وقتی می‌گوید "عزیزم" دلم می‌خواهد روی صورتش و آن لبخند مضحکش بالا بیاورم. نفس‌هایم تند شده و صدایم از خشم به لرزه افتاده است.
- شما مدارک همه‌ی کارمنداتون رو با این دق

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۸۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ناشناس

    00

    عالی

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    ❤️🌺❤️

    ۶ ماه پیش
  • فرزانه

    ۳۱ ساله 00

    سلام سال نو مبارک ممنون از رمان خوبت امیدوارم پایانش خوب باشه

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم. تا پایان ما رو همراهی کنید.🥰🥰

    ۹ ماه پیش
  • نورا

    00

    از صبح شروع به خوندن رمان کردم، ظرایف زیادی رو در داستان پردازی رعایت کردید که در بقیه رمان های اینجا، معمولا نیست. لذت بردم واقعاً

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    به مهر خوندید دوست بزرگوار.🥰🙏🏻

    ۹ ماه پیش
  • سیتا

    00

    واقعا خیلی بی انصافی هست این رفتار یه طلاق گرفته چرا همه باهاش اینطوری رفتار می کنند

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    متاسفانه بعضی محیط‌ها برای زنانی با شرایط آوا زود ناامن میشه.

    ۹ ماه پیش
  • Aa

    10

    درد زنان مطلقه واگه بچه باشه این درد چند برابره به جای درک وکمک 🤔ممنون برای رمان زیباتون👏⚘

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    برقرار باشید🌺🌺🥰

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.