تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و سی و چهارم :
ریز میخندد و روی مبل به پهلو دراز میکشد تا هم از خوراکیها متنعم شود هم من را ببیند.
- یه بار به مامان گفتم فکر کنم بچهدار نمیشدین، من و از پرورشگاه آوردین که یه دونهم. نمیدونی چه آشوبی کرد تو خونه. یه آتوی خوشگل دستم داد هی سر به سرش بذارم جنی بشه. انقدر بامزه حرص میخوره.
کوسن کنارم را به حرص به سمتش پرت میکنم که مستقیم به سرش میخورد و روی زمین میافتد.
- به خدا مر
اسرا
30آخ کپی شناسنامه صفحه۲اگه هست دردسرمیشه براش عالیه خانم اصغری