پارت صد و سی و چهارم :

ریز می‌خندد و روی مبل به پهلو دراز می‌کشد تا هم از خوراکی‌ها متنعم شود هم من را ببیند.
- یه بار به مامان گفتم فکر کنم بچه‌دار نمی‌شدین، من و از پرورشگاه آوردین که یه دونه‌م. نمی‌دونی چه آشوبی کرد تو خونه. یه آتوی خوشگل دستم داد هی سر به سرش بذارم جنی بشه. انقدر بامزه حرص می‌خوره.
کوسن کنارم را به حرص به سمتش پرت می‌کنم که مستقیم به سرش می‌خورد و روی زمین می‌افتد.
- به خدا مر

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۸۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    30

    آخ کپی شناسنامه صفحه۲اگه هست دردسرمیشه براش عالیه خانم اصغری

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🤗🌺🌺

    ۱۰ ماه پیش
  • سیتا

    00

    خوب بود ☺️

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.