پارت صد و سی و یکم :

دست‌هایم را بالای سرم می‌برم و کش و قوسی به ستون فقراتم می‌دهم. از صبح یک لحظه بی‌کار نمانده بودم. مشتری‌ها فکر می‌کردند اگر همان آخر سال برای کارشان مراجعه کنند، خیلی سریع می‌توانند بهترین طراح را پیدا کنند و بهترین کار را هم تحویل بگیرند. منصور امیری هم به هیچ ارباب رجوعی نه نمی‌گفت و فشار مضاعفی روی تک تک بچه‌ها بود. با قول جبران از همه خواسته بود این روزها بیشتر و سریعتر کار کنن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۹۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلا

    00

    چطور می توانم رمان کامل رو داشته باشم؟

    ۷ روز پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    در تلگرام به آیدی زیر پیام بدید. @...._..

    ۲ روز پیش
  • سیتا

    00

    مینو چرا این طوری رفتار میکنه چه ربطی به اوا داره خودش این همه بلا سر خودش آورده

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۱۰ ماه پیش
  • Aa

    10

    👏👏👏⚘

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۱۰ ماه پیش
  • اسرا

    10

    مینوآواچطوردوست بودن آوای مدبرصبورمینوخودبین متکبر

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺ظاهرا فقط آوا دوست بوده نه مینو.

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.