پارت صد و سی :

یقه‌ی مینو را به ضرب رها می‌کند و مینو روی زمین می‌افتد. چشم‌های از ترس گشاد شده‌اش را می‌بیند و بازهم دلش به رحم نمی‌آید. تنها چیزی که مراعاتش را می‌کند، تن صدایش است که نمی‌خواهد از در بیرون برود.
- هی می‌خوام با خاک یکسانت نکنم، نمی‌ذاری. هی می‌خوام حرمت فامیل بودنت رو نگه دارم نمی‌ذاری. لعنتی، من ازت بدم میاد. هیچ وقتم دوستت نداشتم... هیچ‌وقت! من اگه تو رو می‌خواستم همون چه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۹۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    01

    مینودست ازسرآوابرنمی داردالان خودش باآوای مطلقه مقایسه می کنه می بینه آوا کجاست خودش کجاست بامنصوردسیسه نسازخوله

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    حسادت مینو رو به نابودی کشوند و هنوز نمی‌فهمه.

    ۱۰ ماه پیش
  • سیتا

    00

    باز آوا بخواد ازدواج کنه مینو نره خراب کاری کنه

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.