تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و بیست و هشتم :
وقتی در آینه نگاهی به خودم میاندازم، دلم نمیآید دوباره لباسهایم را دربیاروم. با هلن تماس میگیرم تا چرخی در مراکز خرید بزنیم. اما دل درد را بهانه کرده و آدرس کافهای را میدهد که همدیگر را آنجا ببینیم. بوتهای پاشنه بلندم را میپوشم و با فکر به خیابانی که کافه در آن قرار دارد از خیر بردن ماشین میگذرم. سیام بهمن ماه است و خیابانها از همین الان برای تکاپوی عید شلوغ و پیدا کردن
مطالعهی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۹۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
زنده باشید عزیزدلم. مهرتون پایدار.❤️❤️🥰🥰
۵ ماه پیشسیتا
00اهوووو باز امیر حسین آومد
۱۰ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🌺🌺🌺
۱۰ ماه پیشاسرا
40حق باآواست قرارنیست حالاکه شکست خوردبرطرف امیرحسین عالیه خانم اصغری
۱۰ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺🌺🥰
۱۰ ماه پیش
پرنیا
20چقد خوشحالم ک دارم تکمیل شده این رمان رو میخونم چقدجذتب و قشنگ ی سری مسائل رو بازگو کرده و از شخصیت آوا و امیرحسین بشدت خوشم میاد،قلمتون پایدار🌱👏