پارت صد و بیست و هفتم :

چندماه اول تمام تلاشمان را کردیم که جایی حرفی از مشکل و جدایی من نزنیم، اما با فهمیدن اولین نفر از اقوام، خبرش در کل فامیل پیچیده بود. با اینکه این موضوع را نمی‌شد تا ابدالدهر پنهان کرد اما باز هم دانستن این که خانواده‌مان نقل مجالس این و آن شده‌اند و هر کسی به زعم خودش در پی ریشه‌یابی دلیل جدایی من است خوشایند نبود.
حالا به مامان بیشتر حق می‌دادم که نگران باشد. تصورش را هم نمی‌کر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۹۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • لیلا

    00

    زیبا

    ۱ هفته پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زیبانگرید🥰

    ۳ روز پیش
  • سیتا

    00

    هیچی دیگه یعنی امروز آوا به خودش استراحت داد باز این آدم های بیکار و حراف آوار شدن سر خانواده اش

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    دقیقا😶🌺🌺

    ۱۰ ماه پیش
  • اسرا

    10

    ریحانه عجب خودش نشون داد عالی خانمی

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید عزیزم.🌺

    ۱۰ ماه پیش
  • هاوژین

    30

    واقعا نویسنده منظم با قلم عالی هستید وشخصیت دختربه ادم انگیزه میده مرسی خسته نباشید

    ۱۰ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    برقرار باشید عزیزم.🌺

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.