پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۲۲۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

با سرفه های وحشتناکی که فقط آب بالا می آوردم، روی زمین سخت سنگی به هوش آمدم.
کارون با محبت روی کمرم می کوبید تا آب های درون جانم را خالی کنم.
با پریشانی موهای فرآشفته ام را پشت گردنم جمع کرد.
-حالت بهتره؟ دستان، تاردایس تو آب انداخت؟
انتهای گلویم از شدت سرفه سوخت. چشمان اشک آلودم را با پشت دستانم پاک کردم.
در روشنایی محو چراغ شارژی جمع شدن چشمانش را دیدمبه تلخی از درون جی

233
27,134 تعداد بازدید
132 تعداد نظر
60 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    طیبه خانم عیدتون مبارک وباعث خوشحالیم شدی که بجای ۲۰الان گذاشتی هزارتاتشکربوس

    ۸ ماه پیش
  • طیبه حیدرزاده | نویسنده رمان

    سلام عید شمام مبارک. پارت هدیه بود....یکم بنویسم میذارم

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.