طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت سی و هفتم
زمان ارسال : ۲۳۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
با این حرفم خود را چون مار گزیده به کناری کشید. صدای گریه بی جان زرکا او را مبهوت کرد.
با تنی دردناک روی بسترگل نشستم. شنل سرخ را از روی تنم به کناری زدم، زرکای که چشمان سیاهش را گشوده و با تعجب بهم نگاه می کرد.
دستان بیچاره رنگ صورتش به سیاهی شنلش بود.
کودک را در بغلم تاب دادم و با صدای مهربان گفتم:
-زرکا، این مرد پدرتوست.
دستان مردد به کودک کوچکم
رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.
اسرا
00عالیه طیبه خانم