شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت نوزده :
نمی دونم چقدر توی اون وان کوفتی مونده بودم بی حال با سری ک تا نیمه به زیر آب رفته بود و دست هایی که ولو روی لبه های سرد وان بودن. پلکام رو آروم باز کردم و بی حال به اطراف نگاهی انداختم.
باد سردی توی اتاق پیچید و تنم رو به لرز انداخت.
...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
/...کک
00عالی بود