دادگاه مردگان به قلم سهیلا عبدی
پارت شصت و چهارم
زمان ارسال : ۲۵۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
الکس تازه به خودش آمد و به دستان سبزش نگاه کرد حق داشتند او را نشناسند. قلبش پر از اندوه شد. تازه یادش آمد که او و کارمن هیچوقت از حقیقت وجودیشان برای دخترها تعریف نکرده بودند و تا جایی که امکان داشت آن را پنهان میکردند.
الکس لبخند کمرنگی ز ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما