پارت شصت و چهارم

زمان ارسال : ۱۸۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

الکس تازه به خودش آمد و به دستان سبزش نگاه کرد حق داشتند او را نشناسند. قلبش پر از اندوه شد. تازه یادش آمد که او و کارمن هیچوقت از حقیقت وجودی‌شان برای دخترها تعریف نکرده بودند و تا جایی که امکان داشت آن را پنهان می‌کردند.

الکس لبخند کمرنگی ز ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید