طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجاه و هشتم
زمان ارسال : ۱۲۶۴ روز پیش
طی و جارو را کنار اتاق گذاشت و روی صندلی نشست؛ با دستمال شلوارش را تمیز میکرد و گفت:« میگفتی کیوان جان؛ پروندهی عسل... »
کیوان نفسش را با صدا بیرون داد و روی صندلی نشست؛ پا روی پا انداخت و لب گشود:« هیچی دیگه، این پرونده هم دست شما رو میبوسه، عسل نباید بره توو محیط کلا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نفس
60عالی🙂
۳ سال پیشپرستو
۲۲ ساله 70ای جاااااان دست مریزاد مهدخت باریکلا داری، داری یاد مبگیری از حقت دفاع کنی مرسی نویسنده جون دختر باید اینجوری باشه 😎زبرو زرنگ سر زبون دار
۳ سال پیشرز
130زبان مهدخت بسی بلند شده 😐😂😂ایول خوب مائده رو شست انداخت رو بند دمت گرم باو🐾😂😘☄️
۴ سال پیشثمین
30مثه همیشه عالی
۴ سال پیشSahar
۱۵ ساله 90جوووونم جذبه پری کجایی ببینی خواهرت عجب زبون در آورده😂😂😂
۴ سال پیشمائده
۱۶ ساله 130وای اره باید به غلط کردن بیافته مائده از شانس هم اسمم هستیم🤦 ♀️🤦 ♀️🤦 ♀️ولی ولش نکنه ها مهدخت تا حساب کار دستش بیاد🤔🤔🤔🤔🤔
۴ سال پیش
نرگس
30اوفییییی خوبش شد کاش پس این گودرز هم به هوش بیاد دیکه خبرش😑