پارت پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۱۲۶۴ روز پیش

شام را در فضایی گرم و صمیمی، میان خنده و شوخی خوردند و مهدخت برای چند ساعتی که پیش آن‌ها بود مشکلات و غصه‌هایش را فراموش کرد و کمی از دنیای پر ار رنج خود دور شد؛ هرچند برای آبجی گفتن پرهام زود از کوره در رفته بود اما هرچقدر بیشتر با مطهره‌خانم و پسرش انس می‌گرفت، برادری پرهام
1393
277,751 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نرگس

    02

    اول رمان گف محبت برادری پرهام رو حس میکنه پ کی میخوان عاشق هم بشن😐☹

    ۳ سال پیش
  • آرام

    62

    ینی میشه .. کیوان و مهدخت باهم ازدواج کنن؟؟؟ خیلی کیوت میشه

    ۳ سال پیش
  • ثمین

    31

    منم دوس دارم مهدخت با کیوان ازدواج کنع ولی خو کیوان نامزد داره ......این رمان واقعن خواننده نداره یا کسی کامنت نمیزاره😐🤔

    ۳ سال پیش
  • نفس

    00

    رهام هم نشد😪😪

    ۳ سال پیش
  • صبا

    31

    کیوان چه گناهی کرده؟! بره این دختره ی آویزون رو بگیره؟!!

    ۳ سال پیش
  • رز

    40

    هووووف، خیلی کمه پارت رمان لطفا بیشترش کنین... و عکس شخصیتارو هم بزارین ممنون ❤️😐 شاید مهدخت و پرهام باهم ازدواج کنن!؟ 🐾🐾🐾

    ۳ سال پیش
  • ثمین

    110

    من دیشب شروع کردم خوندنش تمامش کردم ولی خیلیییییی گریه کردم برا بهزاد😭😭😢خیلی مهربونه گناه داش کاشکی خوب بشه ولی خودشو نشون مهدخت نده تا عاشق یکی بشه ازدواج کنه بعد ک برگشت بگه از اولم مهر پدرانت بو

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید