پارت پنجاه و هشتم

زمان ارسال : ۱۲۶۴ روز پیش

طی و جارو را کنار اتاق گذاشت و روی صندلی نشست؛ با دستمال شلوارش را تمیز می‌کرد و گفت:« ‌می‌گفتی کیوان جان؛ ‌پرونده‌ی عسل... »
کیوان نفسش را با صدا بیرون داد و روی صندلی نشست؛ پا روی پا انداخت و لب گشود:« هیچی دیگه، این پرونده هم دست شما رو می‌بوسه، عسل نباید بره توو محیط کلا
1393
277,765 تعداد بازدید
842 تعداد نظر
97 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نرگس

    30

    اوفییییی خوبش شد کاش پس این گودرز هم به هوش بیاد دیکه خبرش😑

    ۳ سال پیش
  • نفس

    60

    عالی🙂

    ۳ سال پیش
  • پرستو

    ۲۲ ساله 70

    ای جاااااان دست مریزاد مهدخت باریکلا داری، داری یاد مبگیری از حقت دفاع کنی مرسی نویسنده جون دختر باید اینجوری باشه 😎زبرو زرنگ سر زبون دار

    ۳ سال پیش
  • رز

    130

    زبان مهدخت بسی بلند شده 😐😂😂ایول خوب مائده رو شست انداخت رو بند دمت گرم باو🐾😂😘☄️

    ۴ سال پیش
  • ثمین

    30

    مثه همیشه عالی

    ۴ سال پیش
  • Sahar

    ۱۵ ساله 90

    جوووونم جذبه پری کجایی ببینی خواهرت عجب زبون در آورده😂😂😂

    ۴ سال پیش
  • مائده

    ۱۶ ساله 130

    وای اره باید به غلط کردن بیافته مائده از شانس هم اسمم هستیم🤦 ♀️🤦 ♀️🤦 ♀️ولی ولش نکنه ها مهدخت تا حساب کار دستش بیاد🤔🤔🤔🤔🤔

    ۴ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید