پارت شصت و یکم

زمان ارسال : ۲۶۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

یقه هودی‌ش را چسبید.

- ولم کن. وگرنه هیچوقت اجازه نمی‌دم دیگه دخترات رو ببینی.

با یادآوری چهره معصوم آن‌ها نفسش را با حرص بیرون داد. آرام کاملین را روی زمین قرار داد و با تحکم گفت:

- خیله خب. فقط منو ببر پیششون. قول میدم به تو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.