دادگاه مردگان به قلم سهیلا عبدی
پارت شصت و یکم
زمان ارسال : ۲۶۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
یقه هودیش را چسبید.
- ولم کن. وگرنه هیچوقت اجازه نمیدم دیگه دخترات رو ببینی.
با یادآوری چهره معصوم آنها نفسش را با حرص بیرون داد. آرام کاملین را روی زمین قرار داد و با تحکم گفت:
- خیله خب. فقط منو ببر پیششون. قول میدم به تو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما