پارت چهل و هفتم

زمان ارسال : ۲۸۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

نازخاتون
گل بود به سبزه نیز آراسته شد. همین مانده بود که اتهام قتل ماه منیر را هم به ما بزنند که زدند. قبل از اینکه ما سر جنازه ماه منیر برسیم، به شهربانی خبر داده بودند. کمی بعد از رسیدنمان آن‌ها هم آمدند. عمه که هوش و حواس از دست داده بود. قند و گلاب به دهانش می‌ریختیم، به هوش می‌آمد، می‌کوباند روی پاهایش و می‌گفت: تقصیر من است. بس که در این چند روز ماه منیر را نفرین کردم، آهم گرفت. د

270
47,657 تعداد بازدید
293 تعداد نظر
59 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید