تکه هایم برنمی گردند... به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۲۴۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 13 دقیقه
جوابش را ندادم و دندهای از بشقابم برداشتم و به سس سویا آغشتهاش کردم و با بغض به دندان کشیدم.
- چی بهت بگم سهیلا؟
نگاهم را دزدیدم و لقمهی ماسیده در دهانم را فرو دادم.
- لیاقت تو این بود؟!
نالیدم:
- سرزنش نکن لطفاً.
دستش را روی میز کوبید.
با ترس نگاهش کردم. خیره به چشمانم، از میان دندانهایش غرید:
- انقد زلیل این مردیکه شدی... انقدر خار شدی.. کر شدی که هرچی ب