پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۲۴۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 12 دقیقه

***
زنگ در را فشردم که طبق معمول بدون هیچ سوالی باز شد!
آنقدر خسته بودم که حال غر زدن نداشتم.
آرام‌آرام از پله های بهارخواب بالا رفتم و کفش‌هایم را درآوردم و داخل شدم.
از راهرو گذشتم و به هال رسیدم که با دیدن مینا پاهایم از حرکت ایستاد.
مینا به احترام، از جایش بلند شد و با لبخند مضطربی گفت:
- سلام سهیلاجون!
پلکی زدم و عضلات فلج شده‌ی صورتم را به شکل لبخند در آوردم:<

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.