پارت بیست و یکم

زمان ارسال : ۲۵۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 15 دقیقه

صدای خنده مردانه‌ی متین که به گوشم رسید، به خودم آمدم و نگاهم را به مامان دادم.
به سمتش قدم تند کردم و جا میوه‌ای را از دستش گرفتم و
به متین تعارف کردم.
حینی که پرتقالی بر می‌داشت خطاب به مامان گفت:
- حق داره... نداره؟
با اتمام حرفش چشمک ریزی به من زد.
لبخندی زدم و روبه‌رویش نشستم.
او می‌دانست دلیل اینجا آمدنم را؟ حتما می‌دانست که آمده بود.
پس چرا در نگاهش تم

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    سال جدید بر شما هم مبارک باشه ، چقدر دلم برای سهیلا می سوزه ،سپاسگزارم نویسنده جان

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.